دوماه ونیم دوری
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممممم
پسر گلم چقدر مامان این مدت اذیت شد عشقم،هرکارمیکردم وبلاگت خطا میداد، دست مدیر وبلاگ درد نکنه که به دادمون رسید.دستشون درد نکنه.
وای مامانی نمیدونی چه اتفاقاتی این مدت افتاد.عید رفتیم مسافرت با عزیزو بابابزرگ و دایی محسن و دایی احسان و خاله فاطمه. رفتیم یزد شیراز اصفهان کاشان جمکران و تهران یازده روزه.خیلی خوش گذشت کل مسافرت اینقدر ساکت و آروم بودی همش میگفتی بییم یعنی بریم.حتی یادت رفته بود که لثه هات میخواره هیچ چیزی و گاز نمیگرفتی و اینقدر خسته میشدی تند و تند میخوابیدی. تا6عید بابایی با مابود بعد رفت سرکار.تومسافرت چهاردست و کردنت بهتر شده بود و هروقت میرفتیم هتل واسه استراحت کل اتاق و دور میزدی.
13بدررفتیم باغ بابابزرگ بج فرداش تب کردی و روزهای سخت شروع شد دوروز تب شدید داشتی بعد اسهال شدی منم فکر میکردم به خاطر خاک بازی اینطوری شدی.خلاصه تا الان هم هنوز اسهال هستی که دکتر بهت یه قرص داده اگه اون و نخوری حالت بده.یکبارم سرماخوردی.فدای پسرم بشم بعد مسافرت خیلی اذیت شدی دو هفته ای هست که چهارتا دندون درآوردی و دوتای دیگه هم کم کم دارن درمیان و دلیل اونهمه اذیت شدن معلوم شد.از حرکتات بگم خیلی شلوغکار شدی به همه چیز دست میزنی قربونت برم،دست میدی خداحافظی میکنی با جارودستی خونه رو جارو میکنی.رو تخت که میری اول کلید بالای تخت و چندبار روشن خاموش میکنی بعد ژست میگیری و باخنده و یکم ترس خودت و پرت میکنی رو تخت.اینقدر این لحظه خوردنی میشی که دوست دارم قورتت بدم.
آقا مهدی یار در یزد
باغ دولت آباد
آقا مهدی یار در شیراز
تخت جمشید
باغ ارم
باغ جهان نما عشق میکردی مامان با گراویه ها
اصفهان باغ گلها
باغ هشت بهشت با عزیزو بابابزرگ
جاده راز مامانی و بابابزرگ و آقامهدی یار
اولین شهربازی به همراه بابایی و مامانی
اینم دوستی که اونجا پیداکردی مامانی ازت جدا نمیشد