واکسن چهارماهگی
سلام عسل مامان امروز واکسن چهارماهگیتو زدیم خانوم پرستار آمپول و زد درآوردبعدشماگریه کردی بابابزرگ سریع بغلت کردشماهم آروم شدی فدای پسرم بشم که واسه خودت مردی شدی.مامانی، وقتی گریه میکنی مامان هم گریش میگیره اصلا طاقت گریه هات و ندارم خوشگلم.
یک هفته ای هست که به پهلوی راستت میچرخی.مامانی،از بس با بابایی میرفتیم بیرون که عادت کردی تو خونه طاقت نمیاری همش میخوای باهات بازی کنیم.بابایی کجایی
اینم عکس مهدی یار تو خونه بعد از واکسن زدن خوابیده بودی خوشگل مامان
جدیدا باهات بازی میکنیم یا یه اسباب بازی بهت نشون میدیم دهنت و کامل باز میکنی میخوای بخوریش
شب دختر دایی مامان با دخترش هستی خانوم اومدن هستی وقتی شمارو دید همش میگفت من داداش ندارم مهدی یار و میدین باخودمون ببریم منم میگفتم اگه ببریش من پسرندارم که بعدبامظلومیت تمام میگفت خوب من داداش ندارم دوست داری من داداش نداشته باشم؟؟؟؟نه من بدون پسرم می میرم
پسرعمه امیر و حسین و دختر عمه مهرنوش واسه دیدن پسمل گلم اومدن کلی هم باهات بازی کردن پسر ناز مامان.