مهدی یارمهدی یار، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

آبنبات خوردنی مامان و بابا

اولین حرفهای آقا مهدی یار و دندون درآوردن

1393/10/30 18:0
نویسنده : مامانی
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان،از وقتی اومدی تو زندگی من و بابایی زندگیمونو شیرین کردی منکه روزا مثل برق وباد برام میگذره.از پنج ماهگی هروقت به لبای مامان نگاه میکردی مامان و بابا رو باحرکت آهسته برات میگفتم تا یاد بگیری،شماهم لبات و تکون میدادی ولی نمیتونستی چیزی بگی تا 5روز پیش یعنی هفت ماه و ده روزگی شما که شروع کردی به گفتن مَ مَ بَ بَ اومَ اوبَ. فدای پسر باهوشم بشم که اینقدر سریع یاد گرفتی. دووووووووووووووووووووووووووووووست دارممممممممممممممممممممممممم بوس

راستش وبخوای اولش باورم نمیشد فکرمیکردم یه صداهایی درمیاری بعدیه مدتم یادت میره،اطرافیان که گفتن باورم شد.خجالت خنده

ملوسک مامان دیروز بعد اینهمه اذیت شدن و،بهانه گیری کردن و این چند روز آخر جیغ کشیدن فهمیدم که یه کوچولو دندون پایین سمت راستت دراومده با چشم دیده نمیشه فقط بالمس حس میشه.ماخونه ی عزیز بودیم و بابایی خونه ی خودمون داشت درس میخوند تا بهش خبر دادم بدو اومد بالا تا دندونات و ببینه کلی ذوق کردیم بابابایی و عزیز و بابابزرگ.فدات بشه مامان که اینهمه اذیت میشی تا دندون در بیاری همه چیزو با حرص زیاد به لثه هات میکشیدی اگه هم از دستت میگرفتیم تا یه چی دیگه بهت بدیم گریه میکردی شدید.اوایل با اسباب بازی های نرمت بازی میکردی و به لثه هات میکشیدی اما یک ماهی هست که به اونا اهمیتی نمیدی و چیزایی که سفت ترن به لثه هات میکشی.حتما یه آش دندونی واست میگیرم تا درد دندونات کمتربشه.

ایندفعه که بابایی اومد تا یک ربع هرطرفی که میرفتی برمیگشتی و بابایی رو نگاه میکردی.بابایی هم کلی باهات ذوق میکرد.

عزیز مامان از مطلب قبلی یکبار برف اومد خیلی نبود بعدم سریع آفتاب شد.غمناک

دیگه داییارو کامل میشناسی اینقدر دوسشون داری حد نداره آخه خیلی باهات بازی میکنن.هرموقع می بینیشون دستات و باز میکنی که بغلت کنن اگه طرفت نیان اینقدر صداشون میزنی تا دلشون واست غش بره و بغلت کنن و باهات بازی کنن.امشب خوابونده بودمت دایی محسن اومد تا صداش و شنیدی بیدار شدی تا دیدیش سرو صدا کردی که بغلت کنه.همه کلی خندیدیم دایی هم کلی ذوق کرد.

اینم یه عکس از با حرص خوردن وسایلا

اینم کار با لپ تاپ عزیزم

 

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مینا حسینی
1 بهمن 93 15:15
سلام گل خاله ماشاله عزیززززززززززززززززززززززززم مبارکت باشه دندون دراوردنت جیگر خاله فدای حرف زدنش دیگه کم کم راه میوفیتی کلی بلبلی میکنی واسه مامانت. بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
محمد
1 بهمن 93 15:15
آپم آپم آپم با مطلب "اینجا کسی پویا نمیبیند...!" بروزم دوست من به منم سر بزن.
فاطمه & فائزه
7 بهمن 93 11:44
سلام ناااااااازی خدا حفظش کنه به وب داداشی ما امین جون سربزنید نظر فراموش نشه اگه با تبادل لینک موافقین خبرمون کنید ممنون